باده خوردن. شراب نوشیدن. می زدن: روزی بس خرم است می گیر از بامداد هیچ بهانه نماند ایزد کام تو داد. منوچهری. نه نه می نگیرم که میگون سرشکم که خود زین می کم بها می گریزم. خاقانی
باده خوردن. شراب نوشیدن. می زدن: روزی بس خرم است می گیر از بامداد هیچ بهانه نماند ایزد کام تو داد. منوچهری. نه نه می نگیرم که میگون سرشکم که خود زین می کم بها می گریزم. خاقانی
دنبال گرفتن. در عقب رفتن. تعقیب کردن: تو به آواز چرا میرمی از شیر خدا چون پی شیر نگیری و نباشی نخجیر. ناصرخسرو. ز گرمی روی خسرو خوی گرفته صبوح خرمی را پی گرفته. نظامی. گریزان ره خانه را پی گرفت شبی چند با عاملان می گرفت. نظامی. بلاجوی راه بنی طی گرفت بکشتن جوانمرد را پی گرفت. سعدی. شبی خفته بودم بعزم سفر پی کاروانی گرفتم سحر. سعدی. آن پی مهر تو گیرد که نگیرد غم خویشش وآن سر وصل تو دارد که نباشد غم جانش. سعدی. زآن میی کز کام بویش تا نشد اندر دماغ هیچ غم از طبعاهل فضل برنگرفت پی. (از صحاح الفرس). ، رد پای برداشتن. بر اثر پای رفتن: گراز گریزنده را پی گرفت شبیخون زد و راه بر وی گرفت. نظامی. ، در تداول خراسان، وقتی برف آب نشود و زمین را فروپوشد و استوارنشیند، گویند برف پی گرفته است. - پی در گرفتن، رد پای برداشتن: نقیبان راه جوئی برگرفتند پی فرهاد را پی درگرفتند. نظامی
دنبال گرفتن. در عقب رفتن. تعقیب کردن: تو به آواز چرا میرمی از شیر خدا چون پی شیر نگیری و نباشی نخجیر. ناصرخسرو. ز گرمی روی خسرو خوی گرفته صبوح خرمی را پی گرفته. نظامی. گریزان ره خانه را پی گرفت شبی چند با عاملان می گرفت. نظامی. بلاجوی راه بنی طی گرفت بکشتن جوانمرد را پی گرفت. سعدی. شبی خفته بودم بعزم سفر پی کاروانی گرفتم سحر. سعدی. آن پی مهر تو گیرد که نگیرد غم خویشش وآن سر وصل تو دارد که نباشد غم جانش. سعدی. زآن میی کز کام بویش تا نشد اندر دماغ هیچ غم از طبعاهل فضل برنگرفت پی. (از صحاح الفرس). ، رد پای برداشتن. بر اثر پای رفتن: گراز گریزنده را پی گرفت شبیخون زد و راه بر وی گرفت. نظامی. ، در تداول خراسان، وقتی برف آب نشود و زمین را فروپوشد و استوارنشیند، گویند برف پی گرفته است. - پی در گرفتن، رد پای برداشتن: نقیبان راه جوئی برگرفتند پی فرهاد را پی درگرفتند. نظامی
چون کسی عاشق زنی شود و بوصال او نرسد مو را در کاغذی پیچیده داخل صندوق (قوطی) گذارد و پیش معشوقه فرستد و غرض از آن اعلام ضعف و ضعیفی خود در محنت هجر است. اگر معشوقه هم مشتاق او باشد او نیز در جواب مو فرستد} وصف زلفش کی دل صد چاک را رو میدهد شانه با این ربط مو میگیرد و مو میدهد) (مخلص کاشی. بها)
چون کسی عاشق زنی شود و بوصال او نرسد مو را در کاغذی پیچیده داخل صندوق (قوطی) گذارد و پیش معشوقه فرستد و غرض از آن اعلام ضعف و ضعیفی خود در محنت هجر است. اگر معشوقه هم مشتاق او باشد او نیز در جواب مو فرستد} وصف زلفش کی دل صد چاک را رو میدهد شانه با این ربط مو میگیرد و مو میدهد) (مخلص کاشی. بها)
هم آواز شدن چند تن شعری را در دسته جمعی خواندن و تکرار کردن (در روضه خوانی عزاداری یا مجلس صوفیان)، تکرار کردن، توقف کردن دست از کار کشیدن برای تازه کردن نفس
هم آواز شدن چند تن شعری را در دسته جمعی خواندن و تکرار کردن (در روضه خوانی عزاداری یا مجلس صوفیان)، تکرار کردن، توقف کردن دست از کار کشیدن برای تازه کردن نفس
پی گرفتن چیزی را. آنرا دنبال کردن در عقب وی رفتن: گریزان ره خانه را پی گرفت شبی چند با عاملان می گرفت. (نظامی)، رد پای برداشتن بر اثر پای رفتن: گر از گریزنده را پی گرفت شبیخون زد و راه بروی گرفت. (نظام)
پی گرفتن چیزی را. آنرا دنبال کردن در عقب وی رفتن: گریزان ره خانه را پی گرفت شبی چند با عاملان می گرفت. (نظامی)، رد پای برداشتن بر اثر پای رفتن: گر از گریزنده را پی گرفت شبیخون زد و راه بروی گرفت. (نظام)
چون کسی عاشق زنی شود و بوصال او نرسد مو را در کاغذی پیچیده داخل صندوق (قوطی) گذارد و پیش معشوقه فرستد و غرض از آن اعلام ضعف و ضعیفی خود در محنت هجر است. اگر معشوقه هم مشتاق او باشد او نیز در جواب مو فرستد} وصف زلفش کی دل صد چاک را رو میدهد شانه با این ربط مو میگیرد و مو میدهد) (مخلص کاشی. بها)
چون کسی عاشق زنی شود و بوصال او نرسد مو را در کاغذی پیچیده داخل صندوق (قوطی) گذارد و پیش معشوقه فرستد و غرض از آن اعلام ضعف و ضعیفی خود در محنت هجر است. اگر معشوقه هم مشتاق او باشد او نیز در جواب مو فرستد} وصف زلفش کی دل صد چاک را رو میدهد شانه با این ربط مو میگیرد و مو میدهد) (مخلص کاشی. بها)